نقاش کوچولو
بدون عنوان
دلیل بودن
روز تولد 5 سالگی عروسک پاییزی در 26 آبان سال 92
فرشته کوچولوی ما حالا داره بزرگ می شه امروز روز تولد 5 سالگیشه و ما تنبلی کردیم و وبلاگشو کامل نکردیم.پرند جونی واسه خودش خانمی شده ورزشکار،تو رشته زیمناستیک و کاراته.الان یکی دو هفته است که کلاس کاراته میره اسم خانم مربیشم مادرید جونه که پرند خیلی دوسش داره و میگه خانم مربیمون نی نی آورده.فرشته کوچولو تو این روز قشنگ پاییزی دنیا اومده امشب مامانو باباش واسش تولد گرفتن و قراره بریم تولد خانم خوشکله و براش کادو ببریم.
نویسنده :
سمانه
10:29
سومين دندون پرند خانم
90/10/26 دخترم سومين دندونش را درآورده حالا كناريش هم داره در مياره ...
نویسنده :
سمانه
15:18
به حرف اومدن ني ني
٨٨/٩/١ من و پرند روزها و شبها را باهم سپری میکنیم دخترم الان ١١ ماه است و خیلی بامزه شده . دست میزنه نانای میکنه بابا مامان اب ب ب اینی به جای نی نی این کلمات حرف های پرند الان ٧ کیلو و ٣٠٠ گرم. ٨٨/١٠/٢ اين روزها مختص دخترم پرند، همه روزم با پرند ميگذره خيلي نازه،الان ديگه وقت راه رفتنش ولي راه نميره تنبل خانم .دخترم كلاغ پرم ميگه ...
نویسنده :
سمانه
15:11
تولد فرشته کوچولوی سال 89
1390/4/3 نزدیک به ٣ماه است که من باردارم. منتظر بچه ای که آرزو میکنم خوشبخت بیاد و خوشبخت زندگی کنه وخوشبخت به نزد خدا برگرده. میخوام چند جمله ای برای فرزندم بنویسم: فرزند عزیزم:پا به دنياي عجيبي ميذاري كه شكست و پيروزي كنار هم قرار دارند. دنياي قشنگياست چون خلقت خداست با آدمهاي رنگارنگ.فرزندم دوست دارم و آرزو ميكنم خداشناس باشي كه لازمه خداشناسي خودشناسي است. گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد گفتمش تصويري از ليلا و مجنون را بكش &nbs...
نویسنده :
سمانه
11:22
بدون عنوان
اگه یه روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباببازی دیگهای براش بادکنک میخرم. بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده. بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه. و مهمتر از همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده ...
نویسنده :
سمانه
11:06
عاشورا
مامان جونم پارسال منو برد به عزاداري امام حسين منم اونجا سينه زدن ياد گرفتم خاله جونمم از فرصت استفاده كرد ازم عكس گرفت ...
نویسنده :
سمانه
11:18